مینوی تصحیح را از تفنن ادبای بزرگ به علم تبدیل کرد.
جلسه پاسداشت زندهیاد مجتبوی مینوی، ادیب، مصحح، مورخ و مترجم با سخنرانی دکتر علیاشرف صادقی، استاد سابق دانشگاه تهران و چهره ماندگار، دکتر بهرام محمدپروین گنابادی، استاد زبان و ادبیات فارسی و دکتر شهرام جلیلیان، استاد تاریخ باستان دانشگاه چمران شنبه 9 بهمن ماه به صورت برخط از صفحه موسسه نیمروز با همکاری بنیاد موقوفات محمود افشار برگزار شد. در این برنامه دکتر محمد دهقانی، تاریخنگار، پژوهشگر زبان فارسی و مترجم به دلایلی نتوانست سخنرانی خود را درباره مینوی بیان کند.
علیاشرف صادقی درباره مجتبی مینوی گفت: او یکی از چهرههای بینظیر فرهنگ ایران است و با بسیاری از بزرگان فرهنگ و سیاست ایران در معاشرت بود و سالهای زیادی به دلیل مخالفت با رضاشاه مجبور شد در خارج از ایران زندگی کند و در همان زمان به تحقیق و پژوهش درباره ایران مشعول بود و به قول مسعود فرزاد او بعد از ساعت کارش لقمه نان و پنیرش را میخورد و به مطالعه و تحقیق در متون فرنگی میپرداخت که درباره ایران در کتابخانههای لندن موجود بود.
او افزود: مینوی خلق خاصی داشت و چون زمان زیادی را به مطالعه و تحقیق و تصحیح گذرانده بود، کمتر فرصت استراحت داشت، برای همین اعصابش فرسوده شده و قدری خلق و خویش تند بود و زود عصبانی میشد. برای همین ممکن بود با کسی که از پژوهش و تصحیح چیز زیادی نمیدانست و زیادی ابراز وجود کند، از کوره دربرود و برخورد تندی بکند اما یک ربع بعد پوزش میخواست. یکی از الفاظی که مینوی در موقع عصبانیت به کار میبرد، پدرسوخته بود. یادم است که تصور میکنم سال 55 مطالبی در روزنامه خواندم درباره انقلاب که آن موقع تازه نطفهاش بسته شده بود و در لندن روی دیوارها علیه شاه و حکومتش به فارسی شعار نوشته بودند.
استاد سابق دانشگاه تهران عنوان کرد: همچنین در مطلب دیگری خواندم که چند نفر در پاریس برخورد بدی با سفیر ایران داشتند. این اتفاقات را برای مینوی تعریف کردم. او گفت: این پدرسوخته [شاه] خیال میکند با ساواکبازی میتواند مملکت را اداره کند. البته ابایی نداشت که هر وقت عصبانی شد به شاه هم فحش بدهد در حالی که آن موقع سیطره ساواک به قدری در همه جا سایه شوم خودش را گسترده بود که هیچکس جرات نمیکرد حرفی بزند، اگر حرفی زده میشد، فورا ساواک به سراغش میآمد!
علیاشرف صادقی با اشاره به عصبانیت مینوی از برخی سخنان نامربوط افراد صاحب نسخ خطی گفت: یادم است فردی که بسیار متمول و کتابهایی هم منتشر کرده بود و نسخههای خطی زیادی داشت، این فرد در زمانی که مینوی در کتابخانه مرکزی صحبت میکرد، به او معترض شد. سخنان مینوی به این مضمون بود که نسخههای خطی میراث فرهنگی ماست و دولت باید همه آنها را از دست و خانههای مردم جمع کند و در کتابخانههای مجلس و دانشگاهها بگذارد تا از آنها به خوبی نگهداری شود. بعد آن شخص آمده بود پشت میکرفون گفته بود کتاب مال خودم است و برای آنها پول پرداخت کردم. به چه مناسبت دولت بیاید آنها را از ما بگیرد؟! اگرچه آن شخص به بیسوادی معروف بود. مینوی هم عصبانی شده و همان تکیه کلام همیشگیاش را گفته بود: کتاب مال هیچ پدرسوختهای نیست.
او ادامه داد: مینوی احاطه زیادی بر تاریخ بعد از اسلام داشت و تاریخ پیش از اسلام را هم به خوبی میدانست به طوری که استاد فروزانفر هر گاه در تحقیقات خود به مسائل تاریخی برمیخورد که آنرا نمیدانست از مینوی میپرسید و او نیز با یادداشتی پاسخش را میداد. این دو با هم رابطه بسیار خوبی داشتند و فروزانفر دانش و اطلاعات مینوی را بسیار قبول داشت.
زبان فارسی همه چیز مینوی بود
در ادامه این برنامه محمدپروین گنابادی گفت: او فهمیده بود که راه موفقیت یک ملت شناخت فرهنگش است برای همین به سمت این رفت که متون گذشته را زنده کند. او در جوانی سراغ تحصیح متون فارسی رفت و نخست شاهنامه را تصحیح و چاپ کرد و بعد از آن زمانی که در لندن بود، سراغ ویس و رامین به سفارش وزارت فرهنگ رفت. او پس از آن کارهای دیگری را هم در حوزه تصحیح به انجام رسانید اما در این میان انتقاد شدیدی به کسانی داشت که تخصص نداشتند و روش نمیدانستند اما دست به تصحیح متون میزدند.
او افزود: همه ما کم و بیش در خاطرات اهل فرهنگ خواندهایم که نوک پیکان انتقادات مینوی متوجه چه کسانی بود. او معتقد بود که تصحیح متون در ایران روشمند نیست، انتقاد او بر مبنای تجاربی بود که اندوخته و آنچه که از غربیها آموخته بود، در تصحیح متون به کار گرفت و معتقد بود که اگر یک تصحیح بخواهد درست دربیاید، باید چشمهای بسیاری آن را ببیند. به طوری که یکی از کسانی که در چاپخانه دانشگاه تهران هنگام چاپ تصحیح «کلیله و دمنه» در سال 1341 حضور داشته است، روایت میکند که همه اهل چاپخانه به دلیل وسواس زیاد مینوی از دستش فراری بودند!
استاد دانشگاه اظهار کرد: به نظرم مینوی شاهکارهای بسیاری داشت، اما شاهکار نهایی او بنیاد شاهنامه است. او طرح بنیاد شاهنامه را نوشت و سعی کرد در این بنیاد همه تجربیات خود را ارائه کند. به عبارتی ایجاد بنیاد شاهنامه یعنی جمع شدن تمام تجربیات مینوی در رابطه با تصحیح است. متاسفانه با فوت مینوی بنیاد ضعیف شد و بعدها در دل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی حل شد. بخش کوچکی در پژوهشگاه به عنوان تصحیح متن مانده بود که مرحوم مهدی قریب داستان سیاوش تصحیح زندهیاد مینوی را درآورد و جلد دوم و تعلیقات آن را به کمک آقای مداینی و بعد آن بخش تصحیح هم از بین رفت!
محمدپروین گنابادی با اشاره به تلاشهای مینوی برای روشمند کردن تصحیح گفت: آنچه مینوی در تصحیح انجام داد، سوای کارهایی که علامه قزوینی کرد، بر مبنای خردمندی بود؛ خردمندی که از دل تجربیاتش به دست آمد بود، یعنی نخست مینوی را میبینید که تحت تاثیر فرنگیان به اقدم نسخ توجه دارد، وقتی در دل کار میآید، شیوههای دیگری را به میان میآورد. شیوههایی که مدام اصلاح میشود. بنابراین به نظرم جایگاه مینوی در تصحیح متون ما روشمند کردن آن است و خیلی از کارهایی که امروز دیگران میکنند، قدمهای اولیه آن را زندهیاد مینوی برداشت و با آن جدیت، پشتکار و دانش کمنظیری که داشت تحصیح متن را از یک تفنن ادبی ادبای بزرگ به یک علم تبدیل کرد.
این استاد دانشگاه بیان کرد: مینوی علاوه بر آن شاگردانی پرورش داد که به آنها آموخت همه چیز زبان فارسی است. زیرا مینوی باهوشی که داشت به خوبی دریافته بود که زبان فارسی برای ما همه چیز است و یکی از راههای زنده و پویا نگه داشتن زبان فارسی اهمیت دادن به متون کهن است و تصحیح درست این میراث و انتقال آن به نسل آینده است.
تصحیح نامه تنسر در ایام جوانی
دکتر شهرام جلیلیان، استاد تاریخ دانشگاه چمران با اشاره به تصحیح «نامه تنسر به گشنسب» از سوی مینوی گفت: به نظرم با توجه به افزوده شدن منابع جدید و خوانش کتیبهها شاید بتوان چند یادداشت تاریخی به تصحیح نامه تنسر اضافه کرد. در این تصحیح مینوی یادداشتهای ادبی خوبی نوشته است اما خوب بود که یادداشتهای تاریخی آن بیشتر میشد.
او افزود: مینوی نامه تنسر را پس از مطالعه کتابهای کریستین سن و فهمیدن اهمیت آن تصحیح کرد. هر چند او معتقد بود که این نامه متعلق به دوران انوشیروان است و برای این نوشته شد که اصلاحات انوشیروان را در جامعه جا بیندازد، اما بعدها که مری بویس نامه تنسر را به انگلیسی ترجمه کرد، با این ادعا مخالفت کرد و بنا بر شواهدی آن را متعلق به دوره اردشیر بابکان دانست.
استاد دانشگاه چمران عنوان کرد: بنا به تاریخ چاپ کتاب، مینوی این تصحیح را در سن سی سالگی انجام داد و جزء نخستین کارهای او به شمار میرفت. شاید بهتر بود در چاپهای بعدی نسبت به تعلق آن به دوران انوشیروان یا اردشیر بابکان تجدیدنظر میکرد، چون من هم معتقدم این متن متعلق به دوران اردشیر بابکان است.
منبع: میراث مکتوب به نقل از ایبنا
دیدگاهتان را بنویسید